شیطونی
سلام مامانی خوبی نفسم ؟ امروز دوبار اومدم و وبتو اپ کردم ولی هی دستم اشتباهی میرفت ومتن پاک میشد انقدر از دست خودم عصبلنی شدم که نگو باز حالا که شما و بابایی خوابید اومدم برات بنویسم خب این هفته عروسی پسر دایی بود همه رفتند به غیر از منو خاله جون مریم که به خاطر کارای ادارشون موند پیش من و منم به خاطره اینکه میترسیدم شما اذیت بشین با شایدم اذیت کنید نرفتم البته دروغ نباشه یکمم به خاطره نبود بابایی بود خبر دیگه اینکه شما چند شبه بیقراری میکنی نمیدونم توی خواب باچشمای بسته گریه میکنی هی بیدار میشی هی باز گریه میکنی و باز با شیز دادن و روشهای یاد شده میخوابی مامانی الان شما اوج شیطونیتون شده لبته به نظر ...
نویسنده :
مامان جونی
16:36