حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

حسنا کو چو لو

مامانی دوست دارم اینگونه باشی

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو وپولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید : میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ یک دفعه کلاس از خنده ترکید ... بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو ازمهربانی وعشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترامویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند : اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی . او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است ک...
2 آذر 1390

شیطونی

سلام مامانی خوبی نفسم ؟   امروز دوبار اومدم و وبتو اپ کردم ولی هی دستم اشتباهی میرفت ومتن پاک میشد انقدر از دست خودم عصبلنی شدم که نگو باز حالا که شما و بابایی خوابید اومدم برات بنویسم خب این هفته عروسی پسر دایی بود همه رفتند به غیر از منو خاله جون مریم که به خاطر کارای ادارشون موند پیش من و منم به خاطره اینکه میترسیدم شما اذیت بشین با شایدم اذیت کنید نرفتم البته دروغ نباشه یکمم به خاطره نبود بابایی بود خبر دیگه اینکه شما چند شبه بیقراری میکنی نمیدونم توی خواب باچشمای بسته گریه میکنی هی بیدار میشی هی باز گریه میکنی و باز با شیز دادن و روشهای یاد شده میخوابی مامانی الان شما اوج شیطونیتون شده لبته به نظر ...
2 آذر 1390

بادکنک من

اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک می‌خرم. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده. بهش یاد می‌ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد می‌ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه. و مهمتر از همه بهش یاد می‌ده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده
30 آبان 1390

به سراغ من

به سراغ من اگر می آیی تند و آهسته چه فرقی دارد ؟! " تــــو " به هر جور دلت خواست بیا ! مثل سهراب دگر ... جنس تنهایی من چینی نیست ، که ترک بردارد مثل آهن شده در تنهایی چینی نازک تنها درد دل واسه مواقع دلتنگی و مواقعی که نمیتونی واسه هیچ کس حرف بزنی ..........یی من ...
29 آبان 1390

خاطره هفته گذشته

سلام مامان جونی خوبی ناناز مامان نمیدونم الان که داری میخونی کجایی و من کجام تو چه موقعیتی خداکنه هر جایی که هسنی خوشحال وخدا همراهت باشه نفس مامان الان که دارم مینویسم شما تازه از خواب هی بیدار میشی هی میخوابی بابایی هم که دیروز رفت یزدهفته پیش هفته پر رفت وامدی بود الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم که اتفاقات خوبی بود خدارو شکر عید غدیر که مثل هر سال خونه مامانی مهمون رفت وامد میکرد اخه مادر جون سیده شب قبلشم که عروسی بهترین دوست رندگیم یعنی سمیه جون بود البته از ظرفی دختر داییم هم میشه الان یه تبریک دیگه هم بهش میگم سمیه جون مبارک باشه ان شاء الله به پای همدیگه پیر بشین دومی اینکه عروسی دختر خاله بود هانی...
28 آبان 1390