بابایی و تصمیم
سلام جیگر طلای مامان الهی قربون خندهات بشه مامانی
سلام مامان دیشب بابایی از یزد اومد وگفت که تصمیم گرفته اونجا بمونه انگار اونا پیشنهادات خوبی رو به بابایی داداند من خیلی ناراحت شدم اخه طاقت دوری رو ندارم الان خونه خودمونیم دیشب ساعت 9 بود که با دایی محمد جونت رفتیم خونه مادر جون تا بابایی با اقا جون بیاد طول کشید ساعت 12 بود که رسیدن خدایا چیکار کنم واقعا نمیدونم
بابایی میگه امسال و به خاطر اینکه من درس دارم قرار شده 4 روز اونجا باشم 3 روز اینجا ولی سال دیگه که درسم تموم بشه ما هم میریم اونجا
دعا کن هر چیشد خیر باشه و به صلاحمون اقا جون تنهامون نزار...................
دلتنگتر از همیشه ام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی