تصمیم بزرگ , اره یا نه
سلام مامانی خوبی فدات بشم الان خونه بابابزرگم امروز 2روزه که اینجام بابایی رفته یزد پیش اقا جون روز یک شنبه بود که ساعت 4 صبح رفت ماموریت برا نصب ایستگاه گاز اخه بابایی تو جهاد کار میکنه شب قبلش به من گفته بود که رزومه کاری شو برا شرکت اقا جون اینا بفرستم من فکس کردم تا اینکه وقتی ماموریت بود زنگ زد گفت که وسایل سفرشو ببندم می خواد شب بره یزد مثل اینکه با رزومه اش موافقت کردن ومیخوانش برا مدیریت پروژهاشون شب شد بابایی هم رفت من خونه بابا بزرگم از اون روز نمی دونم چیکار کنم دیروز زنگ زد که میخوانش وتو مصاحبه قبول شده اگه بخواد بمونه ماهی 8 روز پیش ما هستش نمی دونم باید چیکار کنم بابا میگه اینده مون تو اینجا درست میش...
نویسنده :
مامان جونی
11:26