شما خانم کوچولوی منی
سلام مامانی خوبی چند وقت بود برات چیزی ننوشته بودم الان شما 7 ماه و 9 روز و 9 ساعت و 3 دقیقه و 10 ثانیه که پیش منو وبابایی هستین
مامانی ٧ ماهگیت مبارک باشه ناناز مامانی
خدارو شکر میکنم به خاطر محبتی مثل شما که با اومدن شما من دیگه تنها نیستم و همیشه یه نی نی ناز با منه که منو به زندگی و آینده امیدوار تر میکنه
خلاصه الان بابایی مدتی که یزد کار مینکه هر ٤روز یکبار میاد پیش ما ما هم در نبود بابایی خونه بابابزرگ هسیم با خاله مریم و دایی محمد ودتیی رضا خوش میگذره
مهم اینکه با وجود نبودن بابابیی میگذره اگه اونا نبودن شایید دروی بابایی برام خیلی سخت میشد اما خدارو شکر که هستن
دیگه از احوالات شما قند مامانی بگم اینکه ÷شما الان وزنتون ٧.٨٠٠ و قدتون ٧٥ هستش البته بچه یتوپولی نیستین اما خدارو شکر سالم وزرنگ هستین
دیگه اینکه شما امون همه رو بریدین از بسه که شرین مامانی آخه به کی رفتین شما خانم طلا
دیگه از فعالیت شما بگم اره یادم اومد اینکه شما بابا ماما دردر گیگی و اوفه رو در حد عالی میگین خوب و شیرین حرف میزنی با اون صدای دلنشینت
خانمی شما الان از همه چیز میخوای بری بالا یعنی با کمک اون وسایل بلند میشی دوست داری ایستاده باشی همه جا رو ببینی
مامان طلا شما تاب تاب رو خیلی دوست داری وقتی داییها شما رو تاب میدن در حدی میخندی که دیگه فقط دهانتون باز ولی صدا نداری همین جوریدست دست میکنی
دیگه از غدا خوردنت بگم که سیب زمینی رو دوست داری ماست رو خیلیبیشتر از هر غذایی دیگه از میوه هام سیب رو اینقدر دوست داری که برا خوردنش گریه میکنی همین که میوه خوردن تموم میشه میخوام اشغالاشو جمع کنم گریه میکنیکه نبرم
دیگه اینکه هفته پیش مشهد برف زیادی اومد خیلی عالی بود خدارو شکر که بازم نعمت برف بر ما نازل شد دیگه اینکه یه اتفاق بد هم افتاد وای خدا تو دوباره به من داد خدایا شکرت اضلا دوست ندارم بهش فکر کنم
دیگه همه جارو دوست داری بگردی ببینی چه خبر بیش از حد کنجکاو و بازیگوش هستین
دیگه اینم از احوالات شما مامان طلا
دیگه باید برم یکم کار دارم بعد دوباره میام مامان طلا